گندم طلائی ما

ساخت وبلاگ
بازدید : 70 مرتبه انارگل خونه ی ما 3/5 ساله شد دختر ناز مامان و بابا چقدر روزهای با تو بودن شیرینه،حسابی سرمون گرمه و گاهی اوقات 24 ساعت و کم میاریم و با خودم میگم من قبل از گندم روزهام چطور می گذشت، عاشق روزمرگی هایی هستم که با تو میگذره و با قد کشیدن تو ما هم کنارت بزرگ میشیم  در طول روز کلا مشغول گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 74 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 7:31

تاريخ : سه شنبه 18 خرداد 1395 | نویسنده : مامان منیژه و بابا مرتضیبازدید : مرتبه   بخواب آخرین آرزوی دلم                                                   بخواب نازنینم،عزیزم،گلم           آدرس پیج اینستاگرام گندم:gandom_ghorbaniموضوع : تاريخ : يکشن گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 3:17

بازدید : 23 مرتبهسلام دردونه ی منیه بهار دیگه هم اومد و با وجود تو بیشتر از همیشه عید و دوست دارم،به امسال خیلی امیدوارم،ان شالله برای همه سال خوش و پربرکتی باشه،با سلامتی کاملامسال خیلی بیشتر ذوق داشتی برای عید و همش میگفتی کی میریم خونه مامان جون،آ گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 653 تاريخ : سه شنبه 19 ارديبهشت 1396 ساعت: 3:17

تاريخ : سه شنبه 18 خرداد 1395 | نویسنده : مامان منیژه و بابا مرتضی

بازدید : مرتبه

   بخواب آخرین آرزوی دلم                                                   بخواب نازنینم،عزیزم،گلم           

آدرس پیج اینستاگرام گندم:gandom_ghorbani

موضوع :

گندم طلائی ما...
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 19:43

بازدید : 8 مرتبهعشقدونه ی خونه ی ما اسفند شده و بدو بدوها هم شروع شدهبا اینکه ما عید اینجا نیستیم ولی یواش یواش خونه تکونی کردم،خریدها هم کم کم انجام دادیم البته هنوز یکمی مونده و فرصتشو ندارم،حسابی مشغول کیف دوختن هستماین روزها که سرمون گرمه خیلی بهوونه گیر شدی و همش میخوای باهات بازی کنیم،یا من یا گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 62 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 1:08

تاريخ : سه شنبه 18 خرداد 1395 | نویسنده : مامان منیژه و بابا مرتضیبازدید : مرتبه   بخواب آخرین آرزوی دلم                                                   بخواب نازنینم،عزیزم،گلم           آدرس پیج اینستاگرام گندم:gandom_ghorbaniموضوع : تاريخ : چهارشنبه 8 دی 1395 | نویسنده : مامان منیژه و بابا مرتضیبازدید : 11 مرتبهعشقدونه من از یه هفته قبل یلدا من مشغول درست کردن دامن و تاج و دستبند و...برای شما بودم و چند روز قبل یلدا یعنی جمعه که آفتاب هم بود رفتیم پارک سالار مشکات کلی عکسهای خوشگل انداختیمدامنتو بردم و تو پارک تنت کردم،الانم مشغول آماده سازی هستیموای که من غش کردم برات،آخه این قیافه موشی چی میگهوقتی داشتم ازت عکس می انداختم یه آقایی که به نظر عکاس بودن اومدن و گفتن وای چه خانم خوشگلی،اجازه هست ازش عکس بندازمآخه تو سلبریتی منـــــــییعنی همش در حال غرغر بودی،بابامرتضی همش میگفت گندم نخندیـــــــــــــــــا، اون موقع میخندیدیبس که تو این برگها دوییدی آخرشم خوردی زمین،بابا سریع اومدگرفتت و منم یکم دورتر بودم اول عکس انداختم بعد اومدم،بعد چند روز بهم میگفتی من خوردم زمین چرا نیومدی من گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 336 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 22:03

بازدید : 22 مرتبهیک عدد مامان تنبل سلام میکنه عشقدونهاین روزها سرم گرم چرم دوزی شده و زیاد وقت آزادندارم،شماهم اصلا عقب نمی مونی و هر کاری که میخوام بکنم پیش قدمی و دلت میخواد انجام بدی،خلاصه مادر دختری کار می کنیمیه وقتهایی هم البته خسته میشی از کار من،میگی بیا بازی و قربونت برم خستگی ناپذیری،معمولا هم دوست داری تو اتاق ما یا خودت بازی کنیم چون میدونی اونجا شش دنگ حواسمون به بازی و شماستتازگیا برای بازی بابا رو بیشتر از مامان قبول داری چون بابا به بازی بیشتر هیجان میده ولی با من معمولا نقاشی وکاردستی و اینجور کارها رو دوست داری،بازی جدیدمون ململه(معلم)بازی هست،یه کاغذ چسبوندیم بالای تختمون و به نوبت معلم و بچه ی مدرسه میشیم(بچه ی مدرسه از کلماتی که خودت ساختی)یه بار رفتیم پارک و یه میوه کوچولوکاج پیداکردی میگی بیا ببین برات آبلابو آوردم(آلبالو)بابا بهت میگه بگو خانم معلم آلبالو داد،میگی خانم ململه آبلابو داداین ماه به خاطر فوت عموی بابا مرتضی 4 روز کیاکلابودیم خدا رحمتش کنه شوکه شدیم از فوتشون،اون روزی که راه افتادیم صبح خیلی زود بود و یک ساعتی تو ماشین خوابیدی و دیگه نخوابیدی و منم ک گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 22:03

بازدید : 8 مرتبهعشقدونه مادر 44 ماهه شدیخیلیییی مهربونی و احساساتی و همش داری ابراز علاقه میکنی،دوست دارم هایی که ازت میشنوم منو تا آسمون میبره،با بابامرتضی هم همینطوری همش بغلش میکنیخیلی زود متوجه اشتباهاتت میشی و معذرت خواهی میکنی،مثلا میگی مامان ببخشید که تو تختم نخوابیدم ببخشید،با یه لحنی هم میگی آدم دلش ریش میشه حالا بماندکه دوباره همون کارها رو تکرار میکنیبرای خوابیدنت هم که برنامه ها داریم،اولش که میگی میخوام پیش شما بخوابم و  کلی تو اتاق ما با بابا بازی کنی،بعدش که میبینی بابا خسته میشه و میخواد بخوابه میگی نمیخوام اینجا بخوابم بریم تواتاق خودم،حالا برنامه های اونجا شروع میشه،کل کتابها تو پهن میکنی  رو زمین و میگی انتخاب کن،حالا من هر چیو انتخاب کنم میگی اینو نه یکی دیگه،بعد کتابه رو هم من میخونم هم خودت،تو مدت کتاب خوندنم چند بار پتو به دست جابه جا میشی،بعد کتاب تازه آب میخوام و جیش دارم شروع میشه،بعدش میگم گندم برو تو تختت بخواب(آخه من زیر تختت یه پتو پهن میکنم اونجا میخوابم تا بخوابی)میگی یکم پیشت بخوابم،بعضی وقتها این یکم میشه تا صبح و من با کمر درد بیدار میشم،آخه زمین سرده گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 414 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 22:03

بازدید : 27 مرتبه انارگل خونه ی ما 40 ماهه شده و تو این روزها تغییراتتو خیلی حس میکنیم،کم کم ازخردسالی به کودکی پا می ذاری و هر روز به خاطر داشتنت وسالم بودنت و خانممم بودنت چندین بار خدارو شکر میکنم خوب همیشه که نمیشه تعریف کرد،درسته که خیلی آرومی و اهل لج وغرغر و نیستی ولی خوب یه اخلاقهای خاص خودتو داری،مثلا هیچ چیزو درجا قبول نمی کنی وهمش داری میگی نه  میگم گندم نهار بخوریم میگی نه،میگم گندم جیش داری میگی نه،میگم گندم بخوابیم میگی نهههه،با این خوابیدنت که همیشه بحث داریم،با اینکه خیلی خواب آلو هستی و بعدازظهرها باید دوساعت بخوابی ولی حتی اگه خیلی خسته هم بشی حاضر نیستی بخوابی  خیلییی مامانی شدی و ازم جدا نمیشی،همش دنبالمی و تا فرصت گیر میاری میگی بغل بغل با کوچیکتر از خودت هم خیلی نمی سازی وبزرگترها روبیشتر دوست داری،اینروزها خیلی با آرنیکا ومامانش هستیم هم شما دوتا بازی میکنیم و هم ما از تنهایی در میایم،ولییی دو دقیقه بازی دو دقیقه دعوا،البته ما اصلا دخالت نمیکنیم میگیم خودتون مشکلتونو حل کنید و تو همین دعواها کلی چیز یاد میگیرین،البته تازگیا خیلییی بیشتر با هم میسازین ماشالله خیلی گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 166 تاريخ : پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت: 16:06

بازدید : 31 مرتبه عزیزتر از جانم سلام این روزها بهت میگم فلفل،آخه خیلی ورجه وورجه داری و یه دقیقه یه جا بند نمیشی اینم بگم اصلاااا تحمل نداری یکم لحن صدام عوض بشه،میگی چرا منو دعوا میکنی،در صورتی که من اصلا دعوات نمیکنم فقط لحن صدام جدی میشه،خلاصه خیلییی بهت بر میخوره یه بار که مشغول بپر بپر بودی گفتم گندم مواظب باش،شما هم با یه لحن دلخور و جدی گفتی:دارم بازی میکنم چرا منو دعوا میکنی منم خنده ام گرفت و بهت گفتم فلفل میگی:من از دستت ناراحتم اونوقت تو به من میگی فلفل(آخه همش از رو مبل داری بالا و پایین میپری،بعضی وقت ها هم یه چیزی میره زیر پاهات و سر میخوری) این ماه 20 روز خونه مامان جون بودیم،برای عاشورا و تاسوعا رفتیم و دو هفته بعدشم موندیم،این دفعه همش بهونه بابا مرتضی رو میگرفتی،روزی چند بار بهش زنگ میزدی و میگفتی دلم برات تنگ شده از زبونت که چیییی بگم  خونه مامان جون بودیم و داشتی با گوشی من بازی میکردی یه دفعه میبری زیر گوشتو میگی"الو آتش نشانی بیا مامان جونو ببر با دایی یاسین که کلا بگو مگو دارین، حرفتون شده بود و دایی گفت دیگه نمیبرمت مغازه، شما هم گفتی باشه نبر منم دیگه پارک نمی گندم طلائی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت گندم طلائی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7gandomtala6 بازدید : 415 تاريخ : پنجشنبه 18 آذر 1395 ساعت: 16:06